پلوتو حرکت بازگشت خود را در تاریخ 1 می / 11 اردیبهشت روی صفر درجه و 22 دقیقه نشان دلو آغاز کرد. لازم است دوباره یاد آوری کنم که حرکات برگشتی سیارات از دید آگاهی ما که در سیاره زمین/دنیای ماده حلول یافته ایم معنا پیدا میکند. در عین حال فرکانس برگشتی شدن سیارات آگاهی انسانها را در عمق بیشتری نسبت به موضوعات آن سیاره تحریک میکنند تا مسائل را در حالتی متفاوت از آگاهی ببینیم. در این حالت ما تشویق می شویم که تمرکز خود را متوجه مسائل درونی تر کنیم و خارج از چارچوب های گذشته فکر کنیم و راه های جدیدی را برای مقابله با مسائل و الگوهای تکرار شونده زندگی خود پیدا کنیم.
با بازگشت پلوتو به درجات بحرانی نشان بز یا همان کپریکورن به ما فرصتی داده میشود تا درون تاریکی ها و امیال فراموش شده خود شیرجه بزنیم و با سایه های خود روبرو شویم. سایه هایی که از جنس خود ما هستند و حاوی بذرها و نقاط پتانسیل پنهان شده ای که برای جوانه زدن، نیازمند شجاعت ما برای لمس و کشف منتظر مانده اند. اینها تمایلاتی هستند که توسط خانواده، اجتماع یا حتی خودتان سرکوب و نادیده گرفته میشوند و در همینجاست که فرکانس پلوتو برگشتی شروع به کار میکند و آنها را به روشنی و دایره آگاهی می آورد.
این بازگشت پلوتو به درجات بحرانی، قدمی بزرگ برای بازگشت به گذشته است تا به ما یادآوری کند زندگی خطی نیست، زندگی یک فرایند و مشتمل بر چرخه است و این چرخه مبتنی بر حفاری غارهای درونی است که در ناخودآگاه و بدن عاطفی ما، الگوهای شرطی شده ای را در خود جای داده اند، الگوهایی که بطور ناخودآگاه مانع از رشد روح ما میشوند و می توانند ما را در چرخه سمسارا نگه دارند.
در سراسر این دوران حرکت برگشتی قدرتمند و پویا، احساسات و دردها و رنج ها و نگرانی های قدیمی و گذشته ممکن است بار دیگر بیدار شوند و این نماد فعال شدن انرژی لیبیدوی روانی است که رکود یافته و باید آزاد شود. این زمان قدرتمندی است تا کشف کنید نیت پشت امیال شما چیست؟ تا منشا عمیق ترین زخمهایتان را پیدا کنید، تا میل نهفته پشت هر نیازتان را کشف کنید.
از آنجا که این برگشتی شدن اخرین درجات نشان بز یا همان کپریکورن را تحریک می کند طبعا پویایی قدرتمندی را در الگوهای اجتماعی نیز ایجاد میکند اما در این بخش از مطلب میخواهم تنها به مبحث فردی آن توجه کنید چرا که یک جامعه که همان ارگانیسم حیات هستند زمانی بطور هماهنگ کار خواهند کرد که از افرادی سالم تشکیل شده باشد./صلیب کاردینال ها
پلوتو در ۱۱ ژوئن/ ۲۱ خرداد به نشان بز، کپریکورن باز می گرددو تا ۲۰ ژانویه /۳۰ دی ۱۴۰۲ در این نشان خواهد ماند و پس از آن برای سفری طولانی وارد نشان دلو خواهد شد. این بخش پایانی سفری است که در سال ۲۰۰۸ /۱۳۸۶ آغاز شد و بنابراین این نقطه پایان و آغاز بزرگ است. آخرین برگشتی پلوتو میتواند زمان آگاهی بزرگ و افشای مسائلی باشد که برای رشد و آزادی شما لازم و حیاتی هستند. قصد این انرژی، ریشه کنی عادتها و الگوهایی است که در روان شما ریشه کرده اند و یا تثبیت شده اند و دیگر برای شما رشد دهنده نیستند. این یک افزایش فشار تکاملی است که شما را تشویق میکند نیمه پنهان و یا گمشده خود را ببینید و روی آنها کار آگاهانه انجام دهید.
اگر میخواهید بدانید روی چه چیزی باید آگاهانه کار کنید، به نمودار تولدتان رجوع کنید و ده درجه آخر نشان بز / کپریکورن را مورد توجه قرار دهید.
– ابتدا ببینید این ده درجه انتهایی در چه خانه ای فعال شده است. سایه ها و ترس های شما حول مضامین آن خانه ممکن است بروز کند. بعنوان مثال اگر خانهچهارم شما را تحت تاثیر قرار میدهد، موضوعات مربوط به حذف وابستگی بیرونی پررنگ میشود و ممکن است مسائلی را با خانواده تجربه کنید. مسائل شغلی تان ممکن است در این چالش قرار بگیرد و انتظارات بیرونی شما برآورده نگردد چرا که تحول این بخش در گرو آن است که شما به فاکتورهای بیرونی نظیر مادر، خانواده، پدر، همسر و ...تکیه نکنید و خودتان تکیه گاه خودتان شوید. برای گرفتن این درس تکاملی ممکن است شوک های عاطفی را دریافت کنید و از آنها ناامید شوید. روح شما این وضعیت خانوادگی را انتخاب کرده تا بتواند خودپنداره مستقل خود را شکل دهد.
اگر در این منطقه سیاراتی دارید خصوصا در ۳ درجه اخر، این برگشتی پلوتو به معنای باززایش و دگردیسی بزرگ مفاهیم آن سیارات است و جنبه تاریک آن سیاره در حال روی سطح آمدن است اما به یاد داشته باشید که در ریز گل و لای، الماس های گرانبهایی نهفته است.
از انجا که این بازگشت حاوی انرژیهای قدرتمند کارمایی است و روح های بیشماری در این زمان بدنبال ” چرایی” حضور و ” وجود” خود هستند بخشی از فصل اول کتاب پلوتو را با پیشنهاد استاد ارجمندم خانم ناظمی برایتان در اینجا گذاشته ایم.
دانلود فصل اول کتاب پلوتواز انجا که تمام حقوق مادی و معنوی این اثر را خانم ناظمی به خانم گرین بخشیده اند به دلیل قوانین کارمایی از گذاشتن تمامی کتاب معذوریم اما ایمان داریم همین بخش اندک نیز نوری است درخشنده برای روح شما.
در انتها می خواهم داستانی را که به زیبایی توسط آقای محسن خاتمی به فارسی برگردان شده را نقل کنم:
حکایت قاتلی که اسیر “بودا” شد
آنگولیمالا زياد آدم كشته بود. او با خودش عهد کرده بود كه هزار نفر را بكشد و تا اینجا 999 نفر را كشته بود. او گردنبندی را از انگشتانِ مقتولينِ خود به سينه بسته بود و تنها کافی بود يك نفر ديگر را بكشد.
مردم هرگاه میشنیدند كه آنگولیمالا در آن اطراف است، محل را ترك میکردند، زيرا هیچکس ميل نداشت نزديك او باشد. او حتي يك ثانيه هم فكر نمیکرد، فقط هركس را كه دمِ دستش بود میکشت. حتي شاه پراسانجيت، حاكم بيهار نيز از او وحشت داشت و از شنيدن نامش بر خود میلرزید. او سربازان بسياري را دنبال آنگولیمالا فرستاده بود، ولي نتوانسته بودند او را دستگير كنند.
روزی بودا از آن منطقهی كوهستاني عبور میکرد. مردم آن روستا به او گفتند، ” به آنجا نرو! تو راهبي آرام هستي و آنگولیمالا تو را خواهد كشت.”
بودا گفت، من راهم را براي پیادهروی انتخاب کردهام و به هيچ دليلي آن را عوض نخواهم كرد. اگر آنگولیمالا آنجاست که دیگر حتماً باید به آنجا بروم. بايد ديد كه آيا او مرا ميكشد يا من او را!”
ولي مردم گفتند، “اين ديوانگي محض است. تو حتي اسلحه هم نداري، چگونه میخواهی او را بكشي؟”
بودا اهل خشونت نبود و آنگولیمالا مردي تنومند و غولپیکر بود. ولي بودا گفت: حالا بايد ببينيم كه آيا آنگولیمالا بودا را میکشد يا بودا آنگولیمالا را میکشد! و من همين راه را پيش خواهم گرفت. وقتي راهي را انتخاب كنم، آن را تغيير نمیدهم؛ و جاي خوشوقتي است كه با آنگولیمالا ديدار كنم. اين فرصتی بینظیر است.
بنابراين بودا به محلي رسيد كه آنگولیمالا میتوانست از مخفيگاهش او را ببيند، راهبي بيآزار كه بهآرامی راه میرفت.
آنگولیمالا از مخفيگاهش فرياد زد: هی تو! اينجا نيا! فقط چون يك سالك هستي به تو هشدار میدهم. برگرد! دلم به حالت میسوزد. برگرد و نزديكتر نيا! من عادت ندارم براي كسي دلسوزي كنم و تو را خواهم كشت.
بودا به او گفت: من نيز عادت ندارم براي كسي احساس تأسف كنم؛ و وقتي چنين چالشي وجود دارد، يك سالك چگونه میتواند پس بِكِشد؟ پس من میآیم و تو بايد از جايي كه مخفي شدهای بيرون بيايي!
آنگولیمالا بسيار متعجب شده بود.. با خود گفت: اين مرد بايد ديوانه باشد!
تبرش را برداشت و پايين رفت. وقتي نزديك بودا رسيد گفت، تو بیجهت مرگ را به سوی خود دعوت میکنی.
بودا گفت: قبل از اينكه مرا بكشي، يك كار كوچك بكن، آن درخت را میبینی؟ چهار برگ آن را بچين.
آنگولیمالا با تبر به يك شاخه از درخت زد و گفت: بيا این هم چهارهزار برگ به جاي چهار تا!
بودا گفت، “يك كار ديگر بكن. قبل از اينكه مرا بكشي، اين شاخه را دوباره به آن درخت متصل كن.
و آنگولیمالا گفت: اين شدنی نیست!
بودا گفت، حتي يك كودك نيز میتواند چيزي را تخريب كند، ولي انسان واقعي، انسان قوي كسي است كه زندگيِ دوباره به چيزي بدهد. تو يك موجود ناتوان هستي. فقط میتوانی ويران كني! فكر نكن كه انساني قوي هستي. تو حتي نمیتوانی برگي كوچك را دوباره به شاخه متصل كني!
آنگولیمالا براي لحظهای جداً به فكر فرو رفت و گفت: اين درست است. آيا واقعاً راهي هست تا شاخه را به درخت متصل كرد؟
بودا گفت: آري! اين راهي است كه من در آنم.
آنگولیمالا فكر كرد و ذهن نفسانياش براي نخستين بار دريافت كه در كشتن قدرتي وجود ندارد، حتي يك انسان ضعيف نيز میتواند بكشد. پس به بودا گفت: من ضعيف نيستم، ولي چه میتوانم بكنم؟
بودا گفت: از من پيروي كن.
آنگولیمالا يك راهب شد! همان روز براي گدايي به آن روستا رفت ولي همه از او میترسیدند. مردم به پشتبامهايشان رفتند و شروع كردند به پرتاب سنگ به او. از همه طرف سنگ میخورد و خونين بر زمين افتاد. بودا به سراغش رفت و گفت: آنگولیمالا برخيز! تو امروز شجاعت خودت را ثابت كردي. وقتي سنگهاي آنان به تو ميخورد، قلبت احساس خشم نكرد و حتي وقتي بدنت زخمي شد و خون آمد، قلبت پر از عشق آنان بود. تو اثبات كردي كه يك انسان هستي. تو يك براهمن شدهای، كسي كه الوهيت را شناخته است.
وقتي پراسانجيت داستان تحول آنگولیمالا را شنيد، به ديدار بودا رفت. نشست و گفت: شنیدهام كه آنگولیمالا يك راهب شده است. آيا ميتوانم با او ملاقات كنم؟
بودا گفت: راهبي كه كنار من نشسته آنگولیمالا است!
دست و پاي شاه لرزيد. اين راهب را هنوز با نام قبلياش صدا ميزدند و ترس پادشاه هنوز باقي بود.
ولي آنگولیمالا گفت: نترس. آن مرد رفته است! انرژي او متحول شده است. من اينك در طريقي تازه هستم. اينك حتي اگر قصد كني مرا بكشي، من تو را نخواهم كشت.
مردم از بودا میپرسیدند: چگونه مردي به آن بیرحمی میتواند چنين دگرگون شود؟”
بودا به آنان میگفت: مسئلهی خوب و بد نيست. مسئلهی دگرگون ساختن انرژي است.
در اين دنيا هیچکس گناهكار نيست و هیچکس قديس نيست. اینها فقط گذرگاههای انرژي هستند. انرژي فراواني در بدنهای ما ذخيره شده است و اين انرژي بايد بهطور خلاقانه به مصرف برسد.
10 Responses
من از پلوتو تو کپریکورن واقعا میترسم…حس مرگ بهم میده،همیشه ترس از دست دادن بهم میده،یا حتی گاهی اوقات از بابام میترسم در صورتیکه پدرم اونجوری رفتار نکرده که ما ازش بترسیم و چیزی رو مخفی کنیم.علاوه بر این روی چارتم دقیقا پلوتو تو کپریکورن دارم 😐 یعنی همه این اتفاقاتی که میگی انگار داره واقعا برای من اختصاصی و بیشتر اتفاق میوفته..ولی واقعا ازین دوران میترسم ..اصلا نمیخام از وقایع خبر دار شم،میخام خودمو دور کنم و مشغول چیزای دیگه بکنم چون واقعا دوره سنگین و پر فشاریه،تحملشو ندارم☹️ تو سال ۲۰۲۰ که ژوپیتر و زحل و پلوتو یه دور تو کپریکورن رفتن من به معنای واقعی له شدم دیگه روحم نمیکشششه😭😭😭
سپاسگزارم برای این نوشتار 🙏 هم برای تمام عشقی که در اتمسفر آن موج میزد و هم برای نشانه هایی که امروز سحرگاه ، از روح های متعالی و اساتید معنوی درخواست کرده بودم 🦋 سپاس بیکران از ماریای مهربان💛💚 دختر نور وآفتاب برای سخاوت همیشگی و سپاس از تیم و همراهان پر نورش 🌈🌈 عشق الهی بر وجودتان جاری باد💛
کپریکورن همیشه گرامی می دارم
کپریکورن برای من دعوت به درون بود و زمانی که از سال2020 همه سیارات فشار خود رو روی کپریکورنی ها گذاشتند و حتی الان بارها سیارات گرانقدر به آنوارد میشوند و خارج می شوند من به درون کشیده میشم. دردناک بود چون هر آن برای خودم متصور میشدم که ممکن است فردارو نبینم با این همه دردی که از درون و از بیرون به من وارد میشد ولی بازهم فردا بیدار میشدم و دوباره سفر درونی ادامه میدادم و در نهایت این بار هم نشینی با پلوتو جان داریم امیدوارم آگاهی های قشنگی رو دریافت کنم☯️
عالی بود ، همیشه با خوندن مطالب پیج ماریا جان احساس شجاع بودن بهم میده و اینکه حتی عاشق سایه هام و ترسهام باشم چون قرار روحم رو آگاه تر کنه، ممنونم 💚🧡❤💛
سپاسگزارم ،واقعا مطلب جالب و قابل تاملی بود.🙏❤️
سلام.درود برخودم
دوست دارم که خودم را هر جا دیدم به یگانگی وبی نیازی زجهان رسیده باشم
جهان زوال پذیر است هر پایان را عشقی زیبا و بی وصف آغازیست
خلیفه الله
عالی مرسی عزیزم
عجب حکایت جالبی مرسی عزیزم مطالبتون بسیار پر بار بوده سپاسگزارم از این همه مهر که نسبت به ما دارین🙏❤️🌸
قدردان گردش عالی و والای آگاهی های الهی هستم که ماریای عزیز و تیم توانمندش با عشق جاری می کنند
سلامماریا عزیزم کتاب رو دانلود کردم دیروز و از خوندنش لذت بردم براتون در تلگرام عکس فرستادم کهبا ذوق اون رو پرینت گرفتم و درخواست خرید کامل رو دارم . من ۴ ماهه باهاتون آشنا شوماما یک دفترچه بزرگاز نوشته هاتون جمع کردم و خیلی خوشحالم که روح من شما رو پیدا کرده از نظر من شما استاد بزرگاین دوران هستید الانهم در گروه کتابخوانی هستم و اینروزها زیباترین روزهای زندگیم هستند من یک کپریکورن با رایزینگ لئو هستم که شما آتش روحش رو روشن کردید. خیلی دوستتون دارم